313 ناجی

دین و معارف

313 ناجی

دین و معارف

حضرت رقیه(س)


یاس نیلی

«حضرت رقیه(س) در آیینه تاریخ»

پیشگفتار:

حضرت رقیه(علیهاالسلام) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشوراست و حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی، بی تردید امری مهم و قابل توجه می باشد، چنانکه هر یک از کسانی که در آن واقعه عظیم حضور داشته اند، حامل پیامی شگرف بوده‌اند.

رقیه(علیهاالسلام) دلیلی آشکار بر حقانیت قیام امام حسین علیه السلام و مظلومیت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که اوج توحّش و سنگدلی سیاهکارانی که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند، برای همیشه تاریخ اثبات می کند.

نوشتار حاضر سیری است در زندگانی کوتاه اما پرشکوه این بانوی خردسال.


ولادت:

درباره سنّ شریف حضرت رقیه(علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن(علیه‏السلام) به عقد امام حسین(علیه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)


نام گذاری حضرت رقیه(علیهاالسلام):

رقیه از«رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(3) گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین(علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(4) در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین(علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است:«در میان کودکان امام حسین(علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین(علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی(علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(5) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.


حضرت رقیه(علیهاالسلام) در سیر تاریخ:

آنچه امروز درباره رقیه سلام الله علیها؛ شهرت دارد و نقل می شود این است که او از دختران امام حسین علیه السلام است. در کربلا همراه کاروان بوده و همراه قافله به شام می رود. شبی در خرابه شام، خواب پدر را دیده و بهانه او را می گیرد. به دستور یزید رأس مطهر را درون طشتی گذاشته و برای او می برند. این دختر سه ساله، وقتی روپوش را کنار می زند ابتدا با پدر نجوا می کند و بعد با در آغوش کشیدن او، برای همیشه آرام می شود.

اما آنچه در منابع فعلی(6) وجود دارد به ترتیب قدمت زمانی به شرح زیر است:

1. لباب الأنساب:

نسب شناس معروف قرن ششم، ابن فُندُق بیهقى(م 565 ق) در لباب الأنساب در بیان فرزندانى که از نسل این امام علیه السلام باقى مانده اند، مى نویسد:

از فرزندان امام حسین علیه السلام ، جز زین العابدین علیه السلام ، فاطمه ، سَکینه و رُقیّه، باقى نماند. ولَم یَبقَ مِن أولادِهِ إلّا زَینُ العابِدینَ علیه السلام، وفاطِمَةُ وسُکَینَةُ ورُقَیَّةُ(7)

2. الملهوف(که به لُهُوف مشهور است):

گزارش دیگرى که به نام رقیّه اشاره دارد، آن است که در برخى نسخه هاى کتاب الملهوف، آمده است که امام حسین علیه السلام در وداع با اهل بیت خود، فرمود :

یا اُختاه! یا اُمَّ کُلثوم! وأنتِ یا زَینَبُ! وأنتِ یا رُقَیَّةُ! وأنتِ یا فاطِمَةُ! وأنتِ یا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَىَّ جَیباً، ولا تَخمِشنَ عَلَىَّ وَجهاً، ولا تَقُلنَ عَلَىَّ هَجراً .(8)

خواهرم، اى امّ کلثوم! و تو اى زینب! و تو اى رُقَیّه! و تو اى فاطمه! و تو اى رَباب! توجّه کنید که هرگاه من کشته شدم، براى من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید.

مولاى ما امام حسین علیه السلام، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام علیه السلام گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت: «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟....

آنگاه، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت. وقتى تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا ، جدا شده است.

در باره این گزارش مى توان گفت:

اوّلاً: در بسیارى از نسخه هاى کتاب الملهوف، این متن وجود ندارد.

ثانیاً: در این گزارش ، به این که رقیّه دختر امام علیه السلام است ، اشاره اى نشده است.

ثالثاً: احتمالاً آن که در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیّه دختر امام على علیه السلام و همسر مسلم بن عقیل است؛(9) زیرا فرزندان مُسلم، همراه امام علیه السلام بودند و به احتمال قوى ، همسر وى نیز در کاروان کربلا ، حضور داشته است.(10)

3. کامل بهایی:

کامل بهایى ، کتابى فارسى، نوشته عماد الدین طبرى(11) است. متن نوشتار او این است:

در حاویه(12) آمد که زنان خاندان نبوّت، در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان، پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده ها مى دادند که: پدر تو به فلان سفر رفته است[و] باز مى آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله.

 شبى از خواب، بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید، خفته بود. از خواب، بیدار شد و حال، تفحّص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد. پرسید: «این چیست؟». مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق، تسلیم کرد.(13)

4. روضة الشهداء:

پس از عماد الدین طبرى، ملّا حسین واعظ کاشفى سبزوارى (م91ظ  ق) در کتاب روضة الشهدا، مطالب طبرى را با تفصیل بیشترى مطرح مى کند؛ امّا همچنان، نامى از کودک نمى بَرد و او را چهارساله ذکر مى کند و محلّ وقوع حادثه را کوشْک(کاخ) یزید مى داند و مى افزاید:

چون مِندیل برگرفت(14) سرى دید در آن طَبَق، نهاده. آن سر را برداشت و نیک در آن نگریست. سرِ پدر خود را بشناخت. آهى از سینه برکشید و روى در روى پدر مالید و لب خود بر لب وى نهاد و فى الحال، جان شیرین بداد.(15)

5. المنتخب طُرِیحِى:

فخر الدین طُرَیحى(م1ظ 85 ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت هایى تعریف مى کند. بخشى از متن المنتخب، بدین شرح است:

روایت شده که وقتى آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر یزید، وارد شدند، او خانه اى به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به سوگوارى مى پرداختند. مولاى ما امام حسین علیه السلام، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى(16) پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام علیه السلام گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است.

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان(اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

 آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت: «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسى رگ هاى تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسى مرا در کودکى ، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسى دل ببندیم؟ پدر جان! چه کسى از یتیم، نگهدارى مى کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسى پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسى نگهدار بیوه هاى اسیر است؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر چشم هاى گریان است؟ پدر جان! پناه دهنده دور افتادگان غریب کیست؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر موهاى پریشان است؟ پدر جان! براى ناکامى ما پس از تو، چه کسى هست؟ پدر جان! براى غریبى ما، چه کسى پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من، فداى تو مى شدم. پدرجان! کاش پیش از این، نابینا مى شدم. پدر جان! کاش من در خاک شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمى دیدم».

آن گاه، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت. وقتى تکانش دادند، دیدند که روحش از دنیا، جدا شده است.(17)

6. شَعشعة الحسینی:

اوایل قرن چهاردهم، شیخ محمّدجواد یزدى، در کتاب شعشعة الحسینی(18) آورده است:

منقول است که طفلى از حضرت امام حسین علیه السلام در خرابه شام ، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش، از دنیا رفت؛ ولیکن در نام او، اختلاف است که زُبَیده یا رُقَیّه یا زینب یا سَکینه بوده باشد.(19)

او همچنین در صفحات بعد، به نقل از کتاب ریاض الأحزان، آورده است که اسم آن دختر، فاطمه بوده است.

در این گزارش، چندین نام و از جمله رُقَیّه براى کودکِ از دنیا رفته در شام، مطرح گردیده است.(20)

بحث کتابخانه ای جدای از بحث شهود و کرامت است.

آنچه گذشت، سیر گزارش هاى گوناگون بود درباره وفات دخترى از امام حسین علیه السلام در شام. با توجه به این اسناد و مدارک و اینکه جزئیات این واقعه در هیچ یک از منابع معتبر نیامده و اگر هم در کتاب معتبری بوده اکنون در دسترس ما نیست؛ بنابراین نمی توان در مورد جزئیات آن با قاطعیت سخن گفت؛ اما کراماتی که از آن بارگاه شریف صادر شده و می شود و نیز مشاهداتی که برای برخی رخ داده است خود سخن و حدیث دیگری است جدای از این بحث کتابخانه ای.

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان(اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

آخرین دیدار حضرت رقیه (س) با پدر:

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود.

هلال بن نافع، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین علیه السلام، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:

«یا ابه! انظر الى فانى عطشان»؛ بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام.

شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام، مثل آن بود که بر زخم هاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آن چنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:

«الله یسقیک فانه وکیلى» ؛ دخترم! مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم. آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: «یا ابه این تمضى عنا؟»؛ بابا جان کجا مى روى؟ چرا از ما بریده اى؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.

هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت؟

به من پاسخ دادند: او رقیه علیهاالسلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است.(21)

همچنین در بعضى روایات آمده است: حضرت سکینه علیهاالسلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى(که به احتمال قوى همان رقیه علیهاالسلام باشد) گفت: بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود.

امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیهاالسلام صدا زد: 

بابا! مانعت نمى شوم. صبر کن تا تو را ببینم.  امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که:

«العطش العطش، فان الظما قد احرقنى»؛ بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم. آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت :

«یا ابه این تمضى عنا؟»؛ بابا جان کجا مى روى؟ چرا از ما بریده اى؟

امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.(22)


عروج:

پس از واقعه جانسوز عاشورا، کاروان اسرا به همراه سرهای مطهر شهدا ابتدا به سوی کوفه و سپس شام حرکت کرد. پس از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنها را در خرابه ای نزدیک کاخ یزید ملعون جای دادند.

محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى(ره) از کامل بهائى(23) نقل مى کند که:

زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین علیه السلام کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را آوردند و درکنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست. آن دختر فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(24)

در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: «اى اهل شام! از ما در این خرابه امانتى مانده است، جان شما و جان این امانت.(او در این دیار غریب است) هرگاه کنار قبرش بروید آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید.

حجة الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه، به سند خود آورده است:

حضرت رقیه علیهاالسلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الىّ، الىّ، هلّمى فأنا لک بالإنتظار(اى نور دیده بیا بیا به سوى من، که من چشم به راه تو مى باشم) و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیهاالسلام از دنیا رفت.(25)

طبق بعضى روایات، بعد از رحلت حضرت رقیه علیهاالسلام یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کنند. هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه علیهاالسلام را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ زینب‌ علیهاالسلام فرمود: چه می‌خواهی زن غساله؟ گفت: چرا بدن این طفل کبود است؟ آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت علیهاالسلام در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبود، این کبودی‌ها آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است.(26)

در هنگام بازگشت اهل بیت امام حسین علیه السلام به مدینه، زنان شام ازدحام کردند و در حالیکه سیاه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بیت علیهم السلام از خانه ها بیرون آمدند. صداى ناله و گریه آنها از هر سو شنیده مى شد و با کمال شرمندگى با اهل بیت علیهم السلام وداع نمودند. در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:

«اى اهل شام! از ما در این خرابه امانتى مانده است، جان شما و جان این امانت.(او در این دیار غریب است) هرگاه کنار قبرش بروید آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید».(27)

امروز مرقد مطهر نازدانه اباعبدالله الحسین علیه السلام در شهر دمشق کشور سوریه به صورت بارگاهی عظیم و باشکوه برای زیارت دوستداران اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد و همه روزه هزاران نفر عاشق، آن عزیز را زیارت می کنند.


حضرت رقیه(سلام الله علیها) در کلام بزرگان و مراجع عظام تقلید:

در پی القای  شبهات بی اساس از سوی برخی افراد ناآگاه درباره وجود مقدس حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام، مراجع عظام تقلید و علمای بزرگ عصر ما تاکید کردند تشکیک در اصل وجود مقدس حضرت رقیه علیهاالسلام، نه تنها ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوار ایشان، بلکه ظلم به اهل بیت علیهم السلام است.

از این رو بر آن شدیم تا در این نوشتار نظرات بزرگان و مراجع عظام تقلید را درباره این وجود نورانی از نظر بگذرانیم.

استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در فصل پنجم از بخش دوم کتاب حماسه حسینی، در مبحث تحریفات لفظی، چنین آمده است:

«داستان طفلی از ابی عبدالله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می گرفت و سر پدر را آوردند و آنجا وفات کرد(رجوع شود به نفس المهموم).»(28)

استاد شهید مرتضی مطهری(ره):

در اینجا نکته ای حائز اهمیت است و آن اینکه این بخش از کتاب حماسی حسینی مربوط به یادداشت‌های استاد شهید می باشد که در واقع فیش‌های تحقیقاتی ایشان بوده که قصد داشته اند بعدها راجع به آنها تحقیق نمایند تا به نتیجه نهایی و قطعی برسند. چنانکه در میان اهل پژوهش و تحقیق مرسوم است. ولی متأسفانه ناشر محترم آثار ایشان– همانطورکه در مقدمه کتاب نیز تذکر داده است– این یادداشت‌های خام را که هنوز در آنها تحقیق صورت نگرفته است، در کنار سخنرانی‌های استاد که دیدگاه‌های نهایی ایشان بوده، به چاپ رسانده است و این دستاویزی برای برخی اشخاص کم اطلاع و بعضاً معاند قرار گرفته است. بنابراین از این یادداشت های استاد فرزانه نمی‌توان ادعا کرد که ایشان وجود چنین دختری از سالار شهیدان را نفی نموده اند.

شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌ علیه السلام در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر«رقیه» بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف این است که نامش رقیه است.

حضرت آیت الله میرزا جواد تبریزی(ره):

متن سخنرانى آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) در حرم حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 1381 هـ ش:

مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بوده اند ، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیهاالسلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت.

دفن این طفل خردسال(حضرت رقیه علیهاالسلام) در شام گواه بزرگ و نشان قوى از اسارت خاندان طهارت، و ستم روا داشته بر ایشان دارد، آن ستمى که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزاى امام حسین علیه السلام را بر آدم خواند، از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، و به سخنان باطلى که مى گویند: رقیه علیهاالسلام طفلى خردسال بیش نبود، گوش فرا ندهید، مگر على اصغر علیه السلام کودک خردسال نیست که در روز قیامت شاهدى خواهد بود، و موجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله تعالى.

بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان(محل دفن حضرت رقیه علیهاالسلام) را داشته باشند، و به سخنان فاسد و بیهوده اى که از گمراهى شیاطین است، گوش فرا ندهند و اعتنایى نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین علیه السلام(رقیه علیها السلام) به خداوند متعال تقرب مى جوییم، آن دخترى که خود مظلوم بود، و خاندان وى همه مظلوم بودند.(29)

حضرت آیت‌الله‌ مکارم شیرازی(حفظه الله):

شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین‌ علیه السلام در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما این که نام آن دختر«رقیه» بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، هر چند معروف این است که نامش رقیه است.(30)

حضرت آیت‌الله‌ نوری همدانی(حفظه الله):

در کتاب‌هایی چون کامل بهائی و نفس‌المهموم و کتاب‌های معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را«رقیه» نامیده‌اند و در شام به شهادت می‌رسد، برای امام حسین‌ علیه السلام ذکر کرده‌اند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.(31)

حضرت آیت‌الله‌ مظاهری(حفظه الله):

همین جا که به عنوان مرقد حضرت رقیه علیها‌السّلام مشهور است ، مرقد اوست و تشکیک کردن یک ظلم است آن هم ظلم به بچه مظلوم امام حسین علیه‌السّلام و همین شهرت راجع به مرقد مطهر حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز هست و تشکیک در آن ظلم به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها است و ظلم به حضرت زینب گناهش خیلی بزرگ است و ما در این گونه موارد نظیر سیادت اشخاص و قبور بزرگان چیزی جز شهرت نداریم و این شهرت در نظر همه فقها حجت بوده و هست.(32)

حضرت آیت‌الله‌ علوی گرگانی(حفظه الله):

وجود حضرت رقیه سلام الله علیها از مسلّمات تاریخی است و اگر شبهه ای هم هست در اصل وجود ایشان نیست و بعضی از شبهات در نام مبارک او وجود دارد ولی این مسئله که دختری از امام حسین علیه السلام در شام مدفون است، هیچ گونه شک و شبهه ای در آن وجود ندارد و توصیه ما به کسانی که این شبهات را نسبت به معتقدات دینی مردم وارد می کنند آن است که بدانند هیچ گونه نفعی نخواهند برد و فقط آخرت خود را خراب کرده اند و خود را مورد غضب امام حسین علیه السلام قرار داده اند و لذا خوب است که با این گونه مسائل خود را درگیر ننمایند.(33)

حضرت آیت‌الله‌ روحانی(حفظه الله):

اولا راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها اخیرا کتابی نوشته شده است و خیلی خوب اثبات نموده به این که حضرت رقیه 3 ساله در خرابه شام از دنیا رفته و قبرش هم در آنجاست و معجزات زیادی هم نقل شده است و ثانیا قاعده ای در فقه است بنام تسامح در ادله سنن، مقتضی آن قاعده این است که آنچه راجع به این دختر 3 ساله گفته اند شما هم نقل کنید و به زیارت او بروید همه اش بر طبق موازین شرع است ، من خودم چند سال قبل برای معالجه به لندن رفتم در برگشت، لبنان از هواپیما پیاده شدم و چند روز در آنجا ماندم که بروم سوریه برای زیارت آن خانم و الان هم از آن عمل خرسندم.(34)

حضرت آیت‌الله‌ مبشر کاشانی(حفظه الله):

قال الله تبارک وتعالی: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون»

هیچ گونه شک و شبهه ای درباره وجود مقدس حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام وجود ندارد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آن مظلومه بر اثر تحمل رنج ها و مصائبی که در مسیر شام و آن چه در خرابه شام اتفاق افتاد، در صغر سن از دنیا رفته و در دمشق مدفون شد ، تنها مطلب مورد بحث این است که نام مبارک او رقیه بوده یا زینب یا اسم دیگری داشته، سپس به اسم رقیه مشهور شده؟

و اما اشتهار اسم او به نام رقیه به این جهت است که در مدفن این وجود مقدس و نورانی، در دمشق، نام رقیه بنت امیرالمومنین علیهماالسلام نوشته شده که بدیهی است انتساب به"جد اعلی"، متداول و معمول بوده است پس تشکیک در اصل وجود مقدس آن حضرت جرم و ظلم به آن مظلومه و پدر بزرگوارش، بلکه ظلم به اهل بیت علیهم السلام است و شبهه پراکنان بدانند که نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد، بلکه پیوسته بر تزاید و تجلیات بیشتر است.(35)

حجت الاسلام و المسلمین جاودان(حفظه الله):

این فرزند خردسال امام علیه السلام در ماخذ موجود و قدیمی اسم ندارد اما داستان شهادت ایشان با اندک تفصیل آمده است و آن را از آن ماخذ برای شما نقل می کنیم:

در کتاب«کامل بهائی» نوشته حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری، معروف به عماد الدین طبری، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسی می گوید:

در کتاب«حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، مخفی میداشتند و به پسران و دختران آنان میگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمیگردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جای دادند، در میان آنان دخترکی چهار ساله شبی خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلی هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صدای گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏ای پدرش را میخواهد و برای همین زنان و کودکان گریه میکنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتی نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادی برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.(36)


شهادت نامه غم انگیز حضرت رقیه (سلام الله علیها):

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت.

تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و «یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام غوطه‌ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‌ها آیا آبله پاهایت خوب شده‌است؟

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. (37)


پی نوشت ها:

1.        الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.

2.        مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.

3.        حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.

4.        نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.

5.        مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.

6.        منظور ما کتابهایی هستند که در حال حاضر ما به آنها دسترسی داریم؛ زیرا این احتمال هست که در این زمینه منابع کهن تری وجود داشته یا دارد که ما به دلایلی به آنها دسترسی نداریم.

7.        لباب الأنساب : ج 1 ص 355.

8.        الملهوف : ص 141.

9.        احتمالاً رُقَیّه ، یکى دیگر از دختران امام على علیه السلام است (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 154، تهذیب الکمال: ج 2ظ  ص 479) که همسر مسلم بن عقیل علیه السلام نیز بوده (نسب قریش: ص 45) و در کربلا نیزحضور داشته است.

10.      دانش نامه امام حسین علیه السلام ج1 ص384.

11.      حسن بن على طبرى مؤلف تحفة الابرار و کامل بهایى است که تا سال 701 در حیات بوده است.

12.      ظاهرا مقصود ، کتاب الحاویة ، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنّى است (ر . ک : فوائد رضویّه : ص 112).

13.      کامل بهایى : ج 2 ص 179 .

14.      مِندیل برگرفت : دستمال را برداشت.

15.      روضة الشهدا : ص 389.

16.      حریر.

17.      المنتخب ، طریحى: ص136.

18.      وى ، تألیف این کتاب را در سال 1319 ق ، آغاز کرده است.

19.      شعشعة الحسینی : ج 2 ص 171.

20.      با فرض بر صحت وقوع و صدق ناقلین آن.

21.      شیخ محمّد محمدى اشتهاردى، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 22 به نقل از «الوقایع و الحوادث» محمد باقر ملبوبى، ج3، ص 192.

22.      شیخ على فلسفى، حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 550؛ سید محمد تقى مقدم، وقایع عاشورا، ص 455.

23.      کامل بهائى، ج 2، ص 179.

24.      منتهى الامال، ج 1، ص 317.

25.      سخن گفتن امام حسین علیه السلام در 120 محل، ص 59.

26.      الوقایع و الحوادث، ج 5، ص 81.

27.      زینب فروغ تابان کوثر، ص 370 به نقل از الخصائص الزینبیه، ص 296 و ریاض القدس، ج 2، ص 237.

28.      مجموعه آثار، ج 17، ص 586.

29.      سایت اطلاع رسانی آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی.

30.      خبرگزاری مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (حوزه نیوز).

31.      همان.

32.      خبرگزاری های لبیک ، فارس ، تابناک (توسط خبرنگار اداره کل فرهنگی سازمان صداوسیما).

33.      همان.

34.      همان.

35.      همان.

36.      سایت اطلاع رسانی حجة الاسلام و المسلمین جاودان.

نفس المهموم، ص456.


زندگینامه حضرت آیة الله بهجت(ره)

پیش گفتار:

فرزانگان آسمانی و اولیای کم نظیر در پرتو مجاهدت مداوم به عروجی دست یافته اندکه حضرت حق بر حیاتشان سیطره ای ملکوتی و هدایتگر پیدا کرده است، چنان که در حدیثی نورانی امام صادق(ع) فرمودند:

{العَارِفُ شَخْصُهُ مَعَ الْخَلقِ وقَلْبُهُ مَعَ اللهِ تَعالىٰ ، وَلَو سَهٰا قَلبُهُ عَنِ اللهِ تَعالىٰ طَرْفَةَ عَینٍ لَمٰاتَ شَوْقاً إلَیهِ}

«جسم عارف با مردم و قلبش با خداوند متعال است، و اگر چشم بر هم زدنی از یاد خداوند متعال غافل شود از شوق او خواهد مرد.»(مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، ص519)

و خداوند(جل جلاله) در حدیث معراج دربارۀ بنده ای که اعمالش بر پایه خشنودی پروردگار است چنین به پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

{وَلَأَسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتْی، وَلَأَقُوْمَنَّ لَهُ مَقٰامَ عَقْلِهِ}

«قطعاً عقل او را در معرفت خود غرقه می کنم، و خود به جای عقل او قرار می گیرم.»(وافی، ج3، ابواب المواعظ، ص40)

و بدینسان این اولیای بزرگ و اسوه های والا، رسم انسانیت و خدایی گونه زیستن را به انسان می آموزند و سعادت جامعه را تضمین و زلال جاری معرفت را در کام تشنگان جرعه ی وصال محبوب جاری می سازند.

نوشته ای که فرا روی شماست، شرحی مختصر و در حد توان از سیر زندگانی پیر فرزانه ی عابدان و صالحان درگاه ربوبی، حضرت آیة الله محمد تقی بهجت(ره) می باشد.

مردان خدا پردۀ پندار دریدند                                 یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند                                 هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند                                 یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند                                 یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند                                 قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد                                 یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی                                 بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز                                 زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی                                 کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت                                 ترسم نفروشند متاعی که خریدند

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است                                 کاین جامه به اندازۀ هر کس نبریدند

مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی                                 از دام گه خاک بر افلاک پریدند

ستاره‌ای بدرخشید(ولادت):

شب جمعه بیست‌وپنجم شوال سال ۱۳۳۴ ه‍.ق. برابر با دوم شهریور ۱۲۹۵ خورشیدی، خانه‌ی کربلایی محمود، غرق نور و شادی شد. در آن شب نورانی، نوزادی پا به عرصه‌ی وجود گذاشت که سال‌ها بعد قلب انبوهی از شیفتگان علم و معرفت، و شیعیان خاندان عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) را روشن ساخت: آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی بهجت.

کربلایی محمود مردی صالح، خوشنام و معتمد مردم فومن، با الهام از هاتفی که در جوانی گوش جانش را نواخته بود، نام فرزند نورسیده‌اش را «محمدتقی» گذاشت.

نخستین رویداد مهم در زندگی محمدتقی، مرگ مادر، در شانزده ماهگی او بود. مرگ مادر، خانواده را سوگوار کرد و از آن پس، خواهر بزرگ‌تر، مادر برادر شد.

در دوران خردسالی، محمدتقی هم‌نشین خلوت پدر بود و می‌دید که چگونه عشق به اهل‌بیت اطهار علیهم‌السلام از قلب محزون پدر می‌تراود و بر صفحه کاغذ مرثیه‌هایی می‌شود که داغداران عزای حسینی علیه‌السلام زمزمه‌اش می‌کنند و محافل خود را با آن سروده‌ها رونق می‌دهند. محمدتقی در همه‌ی این لحظه‌ها هم‌نشین پدر بود و درحالی‌که گاهی خود نیز مرثیه می‌سرود، آرام‌آرام دل به آن شهید عشق بست و حزن آن امام مظلوم تا پایان عمر درجانش نشست.

زمزمه‌ی مرثیه‌های حسینی، از کوچه‌باغ‌های فومن او را به گوشه‌ی دنج مکتب‌خانه ملاحسین کوکبی فومنی کشاند و پای تلاوت آیات پورشور قرآن نشاند. در آن سکوت شورانگیز با نوای ملکوتی «الحمدلله رب العالمین» آشنا شد. آنگاه خود زبان به تلاوت آیات بیّنات گشود و شوقمندانه سوره‌هایی از قرآن کریم را به خاطر سپرد. اما روح تشنه‌اش همچنان جویای زلال معرفت بود و پیمانه الفاظ و حروف سیرابش نمی‌کرد.

بدین روی وارد حوزه‌ی علمیه‌ی فومن شد تا معانی آیات قرآن کریم و معارف روایات ائمه اطهار علیهم‌السلام گوش جانش را بنوازد. در همان حوزه‌ی کوچک، اما سرشار از مباحثه و گفت‌و‌گوی علمی، نخستین گام‌های علمی و معنوی را برداشت.

با جدیتی وصف ناشدنی و شوقی شگفت، دروس حوزوی را کنار برخی متون فارسی همچون بوستان، گلستان و کلیله‌ودمنه فراگرفت و طی هفت سال کوشش مستمر، در زمره‌ی شاگردان برتر استادان، جا گرفت.

اما این مقدار، همه‌ی بهره و نصیب محمدتقی از حوزه علمیه فومن نبود. این دوره به لحظه‌های ناب کسب معرفت و اخلاق و تهذیب نفس و کسب فیض از محضر عالمانی چون آیت‌الله حاج شیخ احمد سعیدی فومنی آراسته شد. لحظه‌های دل‌انگیز حضور در نماز آن عالم بزرگوار که افزون بر خضوع و خشوع ربانی، حالاتی شگفت و رازآلود در تکلم عاشقانه‌اش با خداوند داشت، توأم با شکوهی معنوی بود که هیچ‌گاه از خاطر امام و مأموم محو نشد.

در جمادی‌الثانی سال ۱۳۴۸ قمری مطابق با ۱۳۰۸ خورشیدی زمان هجرت از دیار پدری فرارسید. بی‌گمان در لحظه‌های خلوت محمدتقی با استادان حوزه علمیه فومن ـ که از دانش آموختگان نجف بودند ـ لحظه‌هایی نیز به ذکر محاضر درس حوزه علمیه عراق می‌گذشت و او را به وجد می‌آورد و قلب مشتاقش را به صفای حرم حضرت علی و حضرت امام حسین علیهما‌السلام می‌کوچاند و پای آن قبور نورانی می‌نشاند. آن مجالس و گفت‌و‌گوها شوق طلبه‌ی فومنی به عتبات عالیات را چنان برانگیخت که سرانجام تصمیم به هجرت گرفت و راهی دیار معصومین(علیهم‌السلام) شد.

 

پای در راه(هجرت):

محمدتقی در سیزده سالگی، دل به هجرت سپرد تا روح ناآرامش در بارگاه امامان معصوم(علیهم‌السلام) آرام گیرد و ذهن جست‌وجوگرش در حوزه‌ی علمیه‌ی آن سامان، قرار گیرد. پدر که شوق فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکّنش که قصد تشرف به عتبات داشت، او را به کربلا فرستاد.

اما محمدتقی در سفر اول موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانه عدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به عراق جلوگیری کردند. این اتفاق اگرچه روح مشتاقش را آزرد، اما یادآوری رخدادی معنوی در دوران کودکی‌اش، او را مطمئن ساخت که به کربلا خواهد رفت و این‌گونه نیز شد. سرانجام توانست خاک مقدس کربلا را ببوسد. این زمان، محمدتقی تا چهارده سالگی چند ماه فاصله داشت و به‌رغم بزرگی روح و انبوهی دانش، هنوز به سن تکلیف نرسیده بود.

محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. حوزه‌ی علمیه کربلا در آن زمان استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمدتقی در این سال‌ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب‌های فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد حضرت آیت‌الله حاج شیخ جعفر حائری فومنی و با حضور پدر بزرگوارش که به کربلا مشرف شده بود، به کسوت روحانیت درآمد.

چهار سال در کربلای معلّی به تلاش بی‌وقفه در کسب دانش و معرفت گذشت؛ کوششی که با تهذیب نفس و کسب مکارم اخلاق با استمداد از فیوضات حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام همراه بود.

 

مهاجرت به نجف:

دوران سراسر شور در حوزه‌ی علمیه کربلا به زمان سراسر شوق هجرت به حوزه علمیه نجف و مجاورت آستان ملکوتی امیر مؤمنان و مولای موحدان، علی علیه‌السلام بدل گشت. محمدتقی که بخشی از دروس سطح حوزه را خوانده بود، گم‌گشته خویش را در حوزه دیرسال و عظیم نجف می‌جست و سرانجام نیز درسال 1352 قمری، برابر با 1312 خورشیدی، پس از چهار سال حضور در کربلا، قدم در راه نجف گذاشت.

حوزه‌ی پرشکوه و کهن‌سال نجف، در آن دوران اقامتگاه عالمان، مجلس فقیهان و مأوای عارفان بود.

شیخ محمدتقی دل به اقیانوس بیکران حوزه علمیه نجف سپرد تا گوهر دانش را از آن دریای مواج صید کند. نخست بخش‌های پایانی سطح عالی علوم حوزوی را در محضر استادانی همچون حاج شیخ مرتضی طالقانی، سید هادی میلانی، حاج سید ابوالقاسم خویی، شیخ علی محمد بروجردی و سید محمود شاهرودی به پایان رساند و سپس وارد دروس خارج فقه و اصول شد.

برای تحصیل در دروس خارج، در محضر استادان طراز اول نجف و استوانه‌های فقه و اصول و معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام همچون آیت‌الله آقا ضیاء عراقی و آیت‌الله میرزای نائینی در اصول و آیت‌الله شیخ محمدکاظم شیرازی در فقه زانوی ادب زد و در محضر دریای ژرف حکمت و قله بلند دانش، حکیم بزرگ و بزرگوار، فقیه اهل‌بیت علیهم‌السلام و فیلسوف وارسته، آیت‌الله غروی کمپانی، آرام گرفت و سال‌ها ماندگار شد. همچنین از محضر درس فقیه برجسته آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بهره وافی و کافی برد.

دقت نظر، تیزهوشی و خلاقیت ذهنی در کسب علم و توجه به نکات ظریف درسی از این طلبه‌ی فومنی، شخصیتی ممتاز و برجسته ساخت و او را در چشم و دل استادان و هم‌قطاران برکشید.

شیخ محمدتقی علاوه بر فقه و اصول، به فلسفه و علوم عقلی نیز توجه داشت. بدین‌رو کتاب‌های مهم فلسفه مانند «الاشارات و التنبیهات» و اسفار را نزد آیت‌الله سید حسین بادکوبه‌ای فراگرفت.

با تدریس دروس، از فضلا و مدرسین سطوح عالی حوزه شد و همکاری با محدث کبیر حاج شیخ عباس قمی در تألیف کتاب «سفینةالبحار» از دیگر فعالیت‌های علمی و معرفتی وی در آن سال‌ها بود. اما بهره‌ی وی از استادان و بزرگان حوزه علمیه‌ی نجف در کسب علم و دانش محصور نشد، بلکه هم‌نشینی معنوی با صاحبان دل و معرفت، نخستین تجربه‌های عرفانی و معنوی را برای او رقم زد. علاوه بر همه تلاش‌ها و مجاهدت‌ها و بهره‌گیری از محضر علما و آیات عراق، دو چهره برجسته‌ی علمی و معنوی حوزه‌ی نجف تأثیر عمیق‌تری بر شخصیت آیت‌الله بهجت گذاشتند: علامه‌ی کبیر، آیت‌الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی و آیت‌الحق آیت‌الله میرزا علی قاضی.

حضرت آیت‌الله غروی اصفهانی فکری جوّال و نافذ و دقیق داشت و آیت‌الله بهجت، سال‌ها از محضر این استاد بی‌بدیل بهره‌ها برد و در محضر درس ایشان، پیوسته آموخت و نقد کرد و پیش رفت؛ بدان حد که در زمره‌ی بهترین شاگردان آن فقیه خردمند و بزرگ درآمد. آیت‌الله بهجت، علاوه بر استفاده‌های علمی از محضر استاد، به کسب فیوضات معنوی نیز نایل گشت و به‌شدت تحت تأثیر علمی و معنوی استاد عالی‌قدرش قرار داشت و این تأثیر در رفتار علمی و معنوی ایشان به کمال مشهود بود.

همچنین عارف نامی و سالک بی‌همتا، حضرت آیت‌الله میرزا علی قاضی تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی آیت‌الله بهجت گذاشت. به واقع وی با ورود به نجف اشرف در سن هیجده سالگی، گمشده‌ی خویش را در وجود این استاد بزرگ یافت و سال‌ها در محضر پرفیض آن دریای عرفان و معنا، شاگردی کرد.

آیت‌الله قاضی نیز به این شاگرد مستعد و حقیقت‌جوی خود عنایات ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را «فاضل گیلانی» خطاب می‌کرد.

دوره‌ی مبارک و پر فراز و نشیب حضور در نجف اشرف، برای شیخ محمدتقی، فرصتی طلایی بود تا با همه قوا در تهذیب نفس و کسب دانش بکوشد؛ اما اشتغال شدید و شبانه‌روزی به تحصیل و تهذیب، گاهی وی را در بستر کسالت و بیماری می‌افکند. از همین روی، هر از گاه باید به کاظمین و سامرا و کربلا می‌رفت تا ضمن تغییر آب‌وهوا، جسم نحیف خود را از آسیب‌های بیشتر مصون نگه دارد.

بازگشت به وطن(اقامت در قم):

سرانجام پس از شانزده سال سکونت در جوار مضجع نورانی ائمه هدی(علیهم‌السلام) و حضور فعّال و تلاش خستگی‌ناپذیر در راه کسب علم و معرفت و شاگردی در محضر استادان طراز اول حوزه علمیه نجف و سال‌ها تدریس و تحقیق، همراه با کسب درجه‌ی اجتهاد، با سینه‌ای سرشار از علم و معرفت و قلبی لبریز از شوق و توجه، برای درمان و رفع کسالت‌های ناشی از ریاضت و سخت‌گیری بر نفس، به زادگاه خویش بازگشت.

ماه جمادی‌الثانی سال 1364 قمری، برابر با 1324 خورشیدی، تاریخ بازگشت آیت‌الله بهجت در سن کمتر از سی سالگی به ایران است.

مدت چندانی از ورودش به وطن نگذشته بود که به پیشنهاد خواهر بزرگ‌تر که در حق او مادری کرده بود، ازدواج کرد.

پس از چند ماه حضور و اقامت در فومن، بار دیگر عزم سفر به نجف کرد، اما این بار بر آن شد که در مسیر راه و هم‌زمان با پرداختن به امور گذرنامه، چندی در شهر مقدس قم ساکن شود، تا با حوزه‌ی علمیه‌ی قم آشنایی بیشتری پیدا کند، سپس عازم نجف گردد. بدین‌رو در شوال سال 1364 ه‍.ق. برابر با 1324 خورشیدی، عازم قم شد.

بیش از چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در 28 صفر سال 1365 ه‍.ق.، برابر با سال 1325 ه‍.ش.، پدر مهربانش با خاطری آسوده از سرنوشت فرزند، به دیار باقی شتافت و فرزند را داغدار وجود مهربان و گرامی‌اش کرد.

ماه‌های سکونت در قم با خبرهایی ناگوار که از نجف می‌رسید، همراه بود؛ رحلت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در ذی‌الحجه 1365 ه‍.ق. و حضرت آیت‌الله میرزا علی قاضی در ربیع‌الاول 1366 ه‍.ق. خبرهای جان‌سوزی بودند که «فاضل گیلانی» را به سوگ نشاند.

اکنون او بود و خاطرات فراوانش از روزها و شب‌های نجف و آنچه از استادان معنوی و بزرگوارش در خاطر داشت. این اخبار و فوت پدر، وی را برآن داشت که در مجاورت حرم کریمه‌ی اهل‌بیت، حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام‌الله‌علیها سکنی گزیند و بوی گل را از گلاب جوید.

حضور حضرت آیت‌الله بهجت در شهر مقدس قم، جلوه‌هایی برجسته و نمود و ظهوری متنوع در عرصه‌های مختلف داشت. نخستین فراز از زندگی ایشان، حضور در دروس خارج مراجع تقلید عصر بود.

حوزه‌ی علمیه‌ی قم که حدود 24 سال از زمان تجدید حیاتش به همت والای آیت‌الله حائری می‌گذشت، با حضور عالمان و مجتهدان برجسته، به‌ویژه پس از ورود آیت‌الله بروجردی رحمه‌الله که چند ماهی از آن نگذشته بود، به حوزه‌ای قدرتمند و گرم مبدل شده بود.

آیت‌الله بهجت علی‌رغم آنکه در زمان ورودش به قم مجتهدی مسلّم بود، برای رونق بیشتر دروس خارج و ادای احترام به استادان برجسته‌ی حوزه، در درس خارج آیت‌الله حجت کوه‌کمره‌ای و نیز درس حضرت آیت‌الله بروجردی شرکت کرد و در زمره‌ی برجسته‌ترین افراد حاضر در درس آن مرجع کل قرار گرفت و به زودی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین مستشکلان درس ایشان شناخته و انگشت‌نما شد. بدین روی، لب از نقد و اشکال علمی بست تا به چشم نیاید و بدو توجه نشود.

ایشان همچنین پس از ورود به قم مشغول تدریس شد و پس از قریب یک سال به تدریس خارج فقه و اصول همت گماشت که بیش از شصت سال و تا آخرین روزهای عمر پُربرکتشان ادامه یافت.

در سال‌های اخیر صبح‌ها به تدریس خارج فقه و عصرها به تدریس خارج اصول اشتغال داشت و به انگیزه‌ی دوری از شهرت، حجره‌های مدارس و سپس منزل خود را محل تدریس قرار داد؛ اما سرانجام با اصرار شاگردان، نخست در دو مسجد کوچک و از سال 1375 شمسی در مسجد فاطمیه، درس‌های خود را برگزار کرد و تا پایان عمر در این محل مقدس به تدریس اهتمام ورزید.

فراز برجسته دیگر فعالیت‌های آیت‌الله بهجت در قم، برگزاری مراسم روضه بود که بیش از چهل سال و تا پایان عمر شریفشان برپا بود. مراسم روضه‌ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از سوی ایشان ابتدا در منزل و پس از قبول مسئولیت مرجعیت، در مسجد کوچک اما باصفای فاطمیه برگزار می‌شد و ایشان در گرم‌ترین و سردترین روزهای سال، و حتی در بدترین وضعیت جسمی تا اواخر عمرشان، مصرانه در این مجلس شرکت می‌کردند و برای مظلومیت آن امام شهید اشک می‌ریختند. در تابستان‌ها نیز که به مشهد مقدس مشرف می‌شدند، این مجلس برپا بود.

گویی اصرار ایشان در برپایی و حضور در مجلس روضه، اهتمام در عمل به وصیت استادشان بود که فرموده بودند: «روضه هفتگی حضرت اباعبدالله را ترک نکنید».

مجلس روضه‌ی هفتگی ایشان محفل همه‌ی دل‌سوختگان و شیفتگان اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بود؛ کسانی که از شهرهای مختلف کشور به شوق شرکت در روضه‌ی اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در این محفل جمع می‌شدند و اشک ماتمشان در عزای حسین با اشک شوق دیدار این مرجع عظیم‌الشأن در هم می‌آمیخت.

نام آیت‌الله بهجت، نماز و مناجات را در ذهن‌ها تداعی می‌کند. این تداعی و همراهی، دست‌کم دو دلیل داشت: نخست حالات و معنویت آن وارسته‌مرد الهی هنگام نماز بود، و دلیل دیگر، اهتمام شگفت ایشان به برگزاری نماز جماعت در همه‌ی روزها و اوقات سال بود که از همان آغاز، بزرگان و زبده‌ی عالمان حوزه علمیه در آن شرکت می‌کردند.

ایشان نخست تمام نمازهای یومیه را به جماعت در مسجد فاطمیه اقامه می‌کرد، اما در سال‌های پایانی عمر، به دلیل کهولت سن، به اقامه نماز ظهر و عصر بسنده کردند.

شکوه و عظمت نماز جماعت ایشان در مسجد فاطمیه در هیچ نوشته‌ای نمی‌گنجد و فقط کسانی که این عظمت و شکوه معنوی را درک کرده‌اند، می‌توانند شمه‌ای از آن به بیان آورند.

خاطره‌ی آن روزها و شب‌ها که صف‌های نماز از صحن مسجد به حیاط و کوچه‌ها می‌رسید، هرگز از حافظه‌ی نماز گزاران مسجد فاطمیه محو نخواهد شد و بسا پیران و جوانانی که بی‌تاب آن لحظه‌های ناب معنوی‌اند.

از دیگر برنامه‌های دائمی و زیبای ایشان، حضور هر روزه در حریم ملکوتی حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها بود. ایشان تا پایان زندگی سراسر نور و برکت خویش تا آستانه نود سالگی، هر روز پس از نماز صبح و تعقیبات آن، به زیارت ضریح مطهر حضرت فاطمه‌ی معصومه(سلام‌الله‌علیها) می‌شتافت و سپس در خلوت عاشقانه‌ی خویش در گوشه‌ای از حرم مطهر به قرائت زیارات و اقامه نماز می‌پرداخت.

منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن:

بی‌گمان یکی از برجسته‌ترین جلوه‌های شخصیتی حضرت آیت‌الله بهجت گوشه‌گیری و تلاش خستگی‌ناپذیر او در راه گم‌نامی و پرهیز از شهرت اجتماعی است. ایشان مصرانه تلاش می‌کردند که هیچ‌گاه نامی از خود بر جای نگذارند. این شیوه اخلاقی، از روزهایی که در درس بزرگان کربلا و نجف شرکت می‌کردند، آغاز شد و تا پایان عمر ادامه یافت.

در دوران تحصیل، هنگامی که احساس کردند اشکالات علمی‌شان موجب شهرت و آوازه‌گری می‌شود، سکوت را برگزیدند و جز به ضرورت زبان به نقد و افاضه نگشودند. پس از آن، در دوران طولانی تدریس نیز هیچ گونه اقدام یا کوششی برای مطرح کردن درس خویش نکردند و سفره‌ی درس و بحث عالمانه خود را در مدارس و مساجد گم‌نام پهن می‌کردند.

در ساحت عرفان و سیروسلوک نیز علی‌رغم آنکه از شاگردان برجسته‌ی مرحوم آیت‌الله میرزا علی قاضی بودند و هماره از بهره‌های بالای معنوی برخوردار بودند، هیچ‌گاه جلوه‌ای از آن همه شور و شیدایی را بروز ندادند و همیشه از نقل تجربه‌های معنوی خویش ابا داشتند.

آنچه درباره‌ی مقامات معنوی ایشان بر سر زبان‌هاست، بیشتر از ناحیه کسانی است که به کشف بخش‌هایی از آن وجود شریف توفیق یافته بودند و مقداری نیز مرهون توضیحات اندکی است که خود ایشان در ضمن بیان مقامات و حالات استادان‌شان گفته‌اند. در این توضیحات، ناخواسته و به‌نحو ضمنی، گوشه‌ی پرده کنار می‌رفت و شمه‌ای از کارستان گوینده نیز آشکار می‌شد. اما هیچ‌گاه، هیچ‌کس از ایشان کلمه‌ی «من» را نشنید.

در راه مرجعیت نیز هرگز قدمی برنداشتند، به‌رغم نیم‌قرن تدریس خارج فقه و اصول، همواره از پذیرش مرجعیت سرباز زدند، اما پس از ارتحال آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی و در پی درخواست‌های مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مؤمنان، انتشار رساله را اجازت فرمودند؛ اگرچه با نوشتن نامشان بر روی جلد رساله مخالفت کردند.

 

آثار علمی:

تلاش بی‌وقفه‌ی علمی، از دیگر خصایص آن مرجع بزرگوار شیعه بود. حضرت آیت‌الله بهجت، تألیفات متعددی در فقه و اصول دارند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکردند. وقتی گروهی از مؤمنان خواستند آثار ایشان را بدون استفاده از وجوه شرعی، چاپ کنند، خطاب به آنان فرمود: «هنوز بسیاری از کتاب‌های علمای بزرگ، سال‌هاست که مخطوط باقی‌مانده‌اند. آنها را چاپ کنید. این کتاب‌ها دیر نشده است»، اما همین مقدار که از قلم توانا و فکر نورانی آن بزرگ مرد بر صفحه‌ی کاغذ نشسته و چاپ شده است، حکایت از عمق اندیشه‌های فقهی او می‌کند.

برخی از آثار چاپی و خطی آن فقیه وارسته به این قرار است:

1. مباحث الاصول: دوره‌ی کامل اصول؛

2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری رحمه‌الله و تکمیل آن تا پایان متاجر؛

3. مجموعه فقهی بهجةالفقیه: شامل کتاب‌های طهارة، صلاة، زکاة، خمس و حج؛

4. حاشیه بر مناسک شیخ انصاری رحمه‌الله؛

5. رساله‌ی توضیح‌المسائل (فارسی و عربی)؛

6. مناسک حج؛

7. وسیلةالنجاة: این کتاب حاوی آرای ایشان در برخی ابواب فقه است که در متن کتاب وسیلةالنجاة، تألیف حضرت آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه‌الله آمد و جلد نخست آن به چاپ رسید؛

8. جامع‌المسائل: دوره‌ی فقه فتوایی، حاصل تأمّلات بیست‌وپنج ساله‌ی این فقیه اهل‌بیت در مقام افتاست که در نوع خود بی‌نظیر است، بخشی از آن حاشیه برکتاب ذخیرةالعباد مرحوم شیخ محمدحسین غروی است که در پنج جلد به چاپ رسید؛

9. سروده‌های عرفانی و اخلاقی؛

 

شاگردان:

با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوی می باشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر می کنیم:

1. محمد تقی مصباح یزدی.

2. عبدالمجید رشید پور.

3. سید مهدی روحانی.

4. علی پهلوانی تهرانی.

5. مختار امینیان.

6. محمدهادی فقهی.

7. هادی قدس.

8. محمود امجد.

9. محمد ایمانی.

10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی.

11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی.

12- مسعودی خمینی

13- سید رضا خسروشاهی.

14- حسن لاهوتی

15- عزیز علیاری

16- سید محمد مؤمنی

17- حسین مفیدی

18- جواد محمد زاده تهرانی

19- سید صابر مازندرانی

20- شهید نمازی شیرازی

از منظر دیگر بزرگان:

1. امام خمینی(قدس سره):

امام(ره) عنایت خاصی به آیت الله بهجت داشتند، نقل چند جریان در این ارتباط، مدعای ما را اثبات می کند:

آیت الله مسعودی می گوید:

«من در ضمن چهار پنج سالی که خدمت امام بودم یادم هست که دو سه مرتبه امام فرمود: فلانی، فردا صبح می خواهیم برویم منزل آقای بهجت. و فردای آن روز بلند می شدیم و می آمدیم منزل ایشان، همین منزلی که اکنون در آن ساکن هستند، و در اولین اتاق ورودی با همین فرشهایی که الان موجود است یکی دو دقیقه می نشستیم، سپس امام اشاره می کردند و من بیرون می رفتم و ایشان حدود نیم ساعت با آقای بهجت به گفتگو می پرداختند بعد امام بیرون می آمدند و می رفتیم. اما اینکه درباره چه مسائلی گفتگو می کردند، نمی دانم خودشان می دانستند و خدا.

همچنین دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 یا 42 آقای بهجت به من فرمودند که شما به آقای خمینی بگویید فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند قربانی کند و من می آمدم به امام اطلاع می دادم، ایشان هم بلا فاصله به من می گفت شما به قصاب(آقای فرجی که اکنون نیز در قید حیات هست) بگویید دو رأس گوسفند از طرف ما قربانی کند بعد پولشان را می دهیم.

بار دیگر نیز آقای بهجت به من پیغام داد که به امام بگویم: سه رأس گوسفند قربانی کند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قربانی کنند.

اینها همه مسائلی بود که بین امام و آیت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را می دیدیم و از باطنش اطلاع نداشتیم.

نیز هنگامی که امام در جماران ساکن بودند آقای بهجت به من فرمودند: یک نامه کوچکی دارم شما این را به آقا برسانید، من نامه را گرفتم توی پاکت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم.

در هر صورت رابطه این دو بزرگوار خیلی تنگاتنگ بود، چندین بار نیز حضرت امام با آقای شیخ حسن صانعی منزل آقای بهجت رفتند؛ زیرا هنگامی که امام قم بودند من و آقای شیخ حسن صانعی همیشه در خدمت امام بودیم.

آیت الله بهجت هم به امام عنایت خاصی داشتند.

یکی از شاگردان امام قدس سره در خاطره ای می گوید: «پس از آزادی حضرت امام از زندان و ورودشان به قم در سال 1341 هـ.ش. مردم در تمام محله های قم جشن گرفتند و منزل هر روز آکنده از جمعیت بود، در آن زمان حضرت آیت الله العظمی بهجت نیز از کسانی بود که هر روز به منزل امام تشریف می آوردند و مدتی بر در یکی از حجرات بیت ایشان می ایستادند وقتی به ایشان پیشنهاد شد که شایسته نیست بیرون اتاق بایستید، لااقل در داخل اطاق بنشینید. ایشان در جواب فرمود: من بر خود واجب می دانم که جهت تعظیم این شخصیت ارزنده به اینجا آمده و دقایقی بایستم و سپس باز گردم.»

آیت الله مصباح نیز در این باره می گوید:

«مرحوم آقا مصطفی(ره) از پدرشان مرحوم امام(ره) نقل می کرد:

آقا معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند.

از جمله مطالبی که از پدرشان درباره آقای بهجت نقل می کردند این بود که: ایشان دارای موت اختیاری هستند، یعنی قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند روح خویش را از بدن به اصطلاح خلع کنند و بعد مراجعت کنند. این یکی از مقامات بلندی است که بزرگان در مسیر سیروسلوک عرفانی ممکن است به آن برسند، و همینطور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی که زبان بنده یارای بحث درباره این زمینه ها را ندارد.»

 

هم او در جای دیگر می گوید:

«مرحوم حاج آقا مصطفی از قول امام نقل می کردند: وقتی امام(که ارتباط نزدیکی با مرحوم آقای بروجردی داشتند) دیده بودند که زندگی آقای بهجت خیلی ساده است، برای کمک به زندگی ایشان یک وجهی از مرحوم آقای بروجردی گرفته بودند، وقتی آورده بودند برای آقای بهجت ایشان قبول نکرده بودند و امام هم مصلحت نمی دیدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با یک چاره اندیشی حضرت امام فرموده بودند ( این طور که نقل کردند ): من از مال خودم به شما می بخشم، و شما اجازه بدهید من این را دیگر بر نگردانم. تا اینکه به این صورت ایشان به عنوان هبه از ملک شخصی حضرت امام قبول کردند.»

باز آیت الله یزدی در مورد عنایت ویژه حضرت امام به ایشان می گویند:

«در یکی از شرفیابی های خبرگان رهبری به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله، از ایشان رهنمودی برای مسائل اخلاقی خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به حضرت آیت الله العظمی بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان که ایشان کسی را نمی پذیرد، فرمودند: آنقدر اصرار کنید تا بپذیرد.»

 

2. علامه طباطبایی (ره):

«ایشان (آیت الله بهجت) عبد صالح است.»

 

3. آیت الله بهاء الدینی (ره):

«الآن ثروتمند ترین مرد جهان ( از جهت معنوی ) آقای بهجت است.»

 

4. آیت الله فکور(ره):

آیت الله محمد حسن احمدی می گوید: آیت الله فکور خیلی نسبت به آقای بهجت عنایت داشتند و می فرمودند:

«آقای بهجت از جمله افرادی هستند که مخصوصاً در صراط معنویت فوق العاده هستند.»

 

5. آیت الله حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره):

از محضر ایشان سؤال شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟

فرمودند:«آقای بهجت، آقای بهجت.»

 

6. آیت الله سید احمد فهری:

از ایشان نیز پرسیده شد: اکنون چه کسی را به عنوان استاد کامل معرفی می کنید؟

فرمودند:«آقای بهجت، آقای بهجت.»

 

7. آیت الله شیخ عباس قوچانی(ره):

آقای مصباح می گوید:

«از جمله کسانی که درباره حضرت آقای بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت آقا شیخ عباس قوچانی، جانشین مرحوم آقای قاضی در مسائل اخلاقی و عرفانی بودند که در نجف متوطن بود ( و فرزندش نماینده ولی فقیه در ستاد مشترک است.)

ایشان می فرمود: وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز سنشان به بیست نرسیده بود(تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که داشتیم اطلاع پیدا کردیم، و ایشان از من عهد شرعی گرفتند تا زنده هستم آنها را جایی نقل نکنم. و به نظرم همین موت اختیاری را مطرح می کردند.»

کسی که در آن سن به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگی و بعد از یک عمر طولانی سیروسلوک و استقامت در راه بندگی خدا و انجام وظایف، به چه پایه ای از قرب خدا رسیده باشد. وهمین باعث می شود که هر مؤمن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادی ایشان را، و اگر کسی مؤفق بشود در نمازهای ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیار زیادی است.

 

8. آیت الله مشکینی:

«ایشان (آیت الله العظمی بهجت) از جهت علمی هم در فقه و هم در اصول، در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند، و از جهت تقوا و کمالات و عظمت روحی در مرحله ای بالاتر از آن می باشند، و استادانی که ایشان از آنها استفاده کرده اند نیز در مقام خیلی بالایی قرار دارند که ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم؛ لذا سزاوار است که در اطراف وجود ایشان کتابها نوشته شود.»

 

9. آیت الله علامه محمد تقی جعفری(ره):

«اینکه در روایات آمده است که « هر کس عالمی را در چهل روز زیارت نکند، مات قلبه( قلبش می میرد) و همچنین «زیارة العلماء أحبّ إلی الله تعالی من سبعین طوافاً حول البیت: زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه {خدا} می باشد.» مصداق بارز«علما» آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی است، و در واقع هشدار دهنده برای ما می باشد.»

 

10. آیت الله بُدلا:

«وضع مقامات آقای بهجت از همان زمانی که درس آیت الله بروجردی می رفتیم روشن بود، و معلوم بود که ایشان لیاقت چنین مقاماتی را دارند.»

 

11. علامه محمد تقی مصباح:

«آیت الله بهجت جامع دقتهای مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی از طریق شاگردان بر جسته شان آقا شیخ محمد کاظم، و همینطور نوآوریهای مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، و تربیتهای معنوی مرحوم آقای قاضی می باشند.

این استادان یک شخصیت جامع الاطرافی به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگی در عصر ما به حساب می آید، و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده برده شود. البته کسانی که لیاقتش را داشته و قدر شناس باشند.

همینطور خدای متعال به ایشان ویژگیهای شخصی و استعدادهای ذاتی عطا فرموده که جنبه کسبی ندارد و خدادادی است، با این وصف ایشان مقامات معنوی خود را کتمان می کنند و کسانی که اطلاعی داشته باشند اجازه گفتن ندارند.»

 

و نیز آقای مصباح می فرماید:

«آیت الله بهجت هم در مسائل علمی فوق العاده دقیق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را یک وظیفه واجب جدّی می دانند و تحقیق در مسائل فقهی را بسیار اهمیت می دهند، و هم در مسائل عبادتی و معنوی اهتمام کافی دارند و آنها را یک بال دیگری برای پرواز انسان تلقی می کنند که هیچ کدام بدون دیگری کارساز نیست.»

 

12. آیت الله شیخ جواد کربلایی:

«در این چند سال که در تهران و قم هستم از بعضی اشخاص درباره آیت الله العظمی بهجت مطالبی شنیدم که حاکی از این است که ایشان واجد الطاف خاصه الهی هستند، «هنیئاً له ثم هنیئاً له: گوارایش باد، و گوارایش باد!» بنده زبان حالم به ایشان این است:

هر چند بردی آبم، رو از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت

ای آفتاب خوبان! می سوزد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

و نیز عرضه می دارم:

اگر شراب خوری، جرعه ای فشان بر خاک

به مذهب همه، کفرطریقت است امساک»

 

13. آیت الله طاهری شمس:

«آیت الله العظمی بهجت به یک افقی رسیده که وقتی به احکام و دستورات اسلام نگاه می کنند، فتوایی را می دهند که مورد رضا و توجه خدا هست و خلاف در آن نیست.»

 

14. آیت الله آذری قمی:

«حضرت آیت الله العظمی بهجت شاگرد آیت الله العظمی نائینی و آیت الله العظمی محقق اصفهانی هستند، سوابق درخشانش در تحصیل و تدریس غیر قابل انکار است، به طوری که بعضی از فضلای با سابقه حوزه علمیه قم 15 سال از محضر درس ایشان استفاده شایانی کرده اند. و اکنون خود آنان از مجتهدین به نام هستند.

علاوه بر علم، در عمل و تقوا و ورع نیز ایشان در شهر قم زبانزد خاص و عام است، و به قول بعضی از دوستان ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه عین تقوا و مجسمه تقواست، و تقوا و عدالت یکی از بهترین صفات مرجع تقلید است که در ایشان یافت می شود.»

 

15. آیت الله مسعودی خمینی:

«امثال آقای بهجت همیشه در هر دوران کم بوده اند، باید از ایشان استفاده کرد. و بخصوص از نظر اخلاقی و معنوی سطح بالایی دارد، همه و بویژه جوانان و کسانی که دنبال اخلاقیات می باشند خدمت ایشان بروند و درس اخلاق بگیرند، حتی چهره اخلاقی و معنوی آقا خیلی کارساز است.»

 

 

16. آیت الله امجد کرمانشاهی:

«ایشان از مفاخر عصر ما هستند، کسانی که کم و بیش با ایشان آشنایی دارند می دانند که در یک اوج بالایی از علم و معنویت قرار دارند... بنده معتقدم آقای بهجت در علم و معنویت نظیر ندارد. به تعبیر دیگر: ایشان فرشته روی زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد.»

 

17. استاد خسرو شاهی:

«شناختن آیت الله العظمی بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودی ممکن نیست، و هر کسی با توجه به سعه وجودی خودش می تواند درک کند، بنابراین برای شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشتری برد.»

 

18. آیت‌الله حاج شیخ محمد شریف رازی:

«آیت الله اقای حاج شیخ محمد تقی بهجت غروی فومنی از آیات و مدرسین بزرگ و دانشمندان به نام حوزه علمیه قم و از مفاخر گیلان و شهرستان فومن می باشند، و حقا" عالمی برجسته و دانشمندی شایسته و مهذّب و بارع و متقی و پارسا و معرض از تظاهرات و اجتماعات و دائم الذکر و مورد توجه افاضل مدرسین و دانشمندان حوزه علمیه قم می باشند.»

 

19. استاد هادوی:

«آیت الله بهجت تجلی یک عمر سیروسلوک و جهاد و تلاش در راه خدا و برای رسیدن به حقیقت است. و به عبارت کوتاهتر: ایشان تندیس یک عمر مجاهدت می باشند.»

 

20. آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی:

«روز قیامت که روز احتجاج است برای ما یقینی است که آیت الله العظمی بهجت جزء حجتهای الهی هستند، و اگر ما واقعاً نتوانیم از محضرشان درست استفاده کنیم و درست تربیت بشویم محکوم می شویم و نمی توانیم جواب صحیح الهی را بدهیم.»

 

حکایات:

1. راضی به رضای الهی:

حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:

« یک روز از روزهای درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی فرمود:

در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.

 

من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد.

ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »

 

2. ارزش نماز اول وقت:

آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:

« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »

اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »

خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »

و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »

 

3. اهمیت تربیت طلاب:

آیت الله سید موسی شبیری زنجانی می گوید:

« آقای بهجت نقل می کردند: زمانی که آقا شیخ محمود حلی به نجف آمدند ما برای دیدن ایشان خدمتشان رسیدیم و ایشان نیز برای بازدید به خانه ما آمدند، وقتی آیت الله خوئی شنیدند که آقا شیخ محمود به منزل ما می آیند برای دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگری ( از نظر معنوی ) به ایشان کنند. آقا شیخ محمود یک ساعت تأخیر کردند و آقای خوئی منتظر نشستند تا اینکه تشریف آوردند. آقای خوئی فرمودند: من دلم می خواست مقداری از آقا حسنعلی نخودکی اصفهانی تعریف کنید، تا وقتی ما می خواهیم برای اثبات عالم ماوراء دلیل بیاوریم، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم.

آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلی مختصرات داشت ( یعنی مختصری از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همین کارتان ( تربیت طلاب ) توجه کنید بیشتر می توانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلی مرید یکی از شماها بود. که آقای بهجت می فرمودند: منظورشان آقای بروجردی بود. »

 

4. مشاهده انوار آیات قرآن:

آیت الله تهرانی می نویسد:

« حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند: در زمان جوانی ما، مرد نابینایی بود که قرآن را باز می کرد و هر آیه ای را که می خواستند نشان می داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار می داد، من نیز در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آیه گذاشت. من گفتم: نه اینطور نیست، اینجا آیه دیگری است. به من گفت: مگر کوری نمی‌بینی؟! »

 

5. توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ:

حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:

« روزی آیت الله بهجت در رابطه با اینکه نیکان و بزرگان حتی پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهای ناشایست نمی شدند، فرمود: یکی از اعاظم نجف می فرمود: من در دوران بچگی هرگاه می خواستم کاری را که برای افراد مکلف حرام است، انجام بدهم بی درنگ مانعی پیش می آمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیری می کرد. من در زمان کوچکی خودم کاملاً مصون و محفوظ بودم، به طور قهری نه اختیاری.»

 

دستورالعمل ها:

1. دستورالعمل اول:

بسمه تعالی

الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.

جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.

و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.

پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.

و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.

پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.

پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.

 

 

دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.

اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».

مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »

وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.

مشهد، ربیع الثانی 1420

 

2. دستور العمل دوم:

بسمه تعالی

کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.

آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.

مشهد ربیع الثانی 1420.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعین

 

3. دستور العمل سوم:

بسمه تعالی

هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. »

و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد.

والله الموفق

العبد محمد تقی البهجة

 

4. دستور العمل چهارم:

بسمه تعالی

الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.

و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.

فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.

پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.

در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».

مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.

خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.

آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.

حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:

« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».

والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.

مشهد مقدس

چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.

مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.

 

5. دستور العمل پنجم:

بسمه تعالی

همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:

بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.

پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.

و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.

پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.

وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.

الأقل محمد تقی بهجة

مشهد مقدس

چهارشنبه 1375 هـ ش

مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق

 

در آرزوی تو باشم(عروج ملکوتی):

روزهای پایانی اردیبهشت 1388، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. در تمام سال‌های زندگی مبارکش با همه وجود و با جسم خسته و تکیده‌اش و روح تشنه و رنج دیده‌اش، آرزوی وصال سرمدی داشت.

برای او که عبد صالح خداوند بود و در تمام دوران زندگی خویش جز به بندگی نمی‌اندیشید، لحظه‌ی دیدار معبود، آغاز لذت محض روحانی بود. دیدار با سفیر خوش‌روی حق، نتیجه‌ی نود سال مجاهدت در راه معشوق ازلی بود. آسودن در آغوش امن و رحمت الهی، نصیبه‌ای است که بهای آن پاکی و عبودیت است.

اما روز فراغت او از دنیای خاکی، شب فراغ دوستان و یاران ارادتمندش بود. آن روز، درحالی‌که روحی بزرگ و شاد به آسمان‌ها پر می‌کشید، جان هزاران شیفته معنویت و پاک‌دامنی، اشک حسرت می‌ریخت.

غروب یکشنبه، بیست‌وهفتم اردیبهشت سال 1388، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فراگرفت. سیل مشتاقان و شیفتگان فقاهت و مرجعیت به‌سوی قم سرازیر شد.

قم سیه پوشید و ازدحام جمعیت عزادار، یادآور تشییع تاریخی آیت‌الله بروجردی شد. از عامی و عارف، از فاضل و کاسب، و از همه‌ی طبقات مردم در تشییع پیکر مردی حضور رساندند که سینه‌اش مالامال از عشق و شیفتگی بود و یادگاری مقدس از خود بر جای گذاشت. و سرانجام پیکر مطهر آن پیر راحل در حرم مطهر حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام‌الله‌علیها در مسجد بالاسر در خاک مُشک‌بوی عصمت آرمید.

پیکر خاکی آن بزرگ افلاکی در حریم ملکوتی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آرام گرفت، اما سکوت مسجد فاطمیه فریاد فراق داشت.

 اگر کعبه، شمع جمع حاجیان است، صحن و سرای مسجد فاطمیه‌ی قم، زیارت‌گاه دل‌های عاشق است و هنوز مشتاقان «نماز بهجت» به شوق دیدار پیر و مراد خویش به آنجا می‌روند و دل و روح به در و دیوار آن متبرک می‌کنند.

 

پیام های تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آیت اللّه‌ بهجت(قدس‌سره):

در پى ارتحال عالم ربانى و فقیه صمدانى، حضرت آیةاللّه‌العظمى بهجت قدس‌سره رهبر معظم انقلاب اسلامى، مراجع عظام و بزرگان حوزه، مسئولان عالى رتبه و مراکز و مجامع حوزوى، دینى و فرهنگى در پیام‌هاى تسلیتى، درگذشت آن فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر را ضایعه‌اى جبران ناپذیر خواندند و این مصیبت سنگین را به حضرت بقیةاللّه الاعظم ارواحنا فداه تسلیت گفتند.

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم ‌ ‌

انا لله و انا الیه راجعون

با دریغ و افسوس فراوان خبر یافتیم که عالم ربانى، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیةاللّه آقاى حاج شیخ محمدتقى بهجت قدس‌اللّه‌نفسه الزکیه دار فانى را وداع گفته و به جوار رحمت حق پیوسته است.

براى اینجانب و همه ارادتمندان آن مرد بزرگ، این مصیبتى سنگین و ضایعه‌اى جبران ناپذیر است: ثلم فى الاسلام ثلمة لایسدها شىِ. آن بزرگوار که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار مى‌رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوى بى‌پایان نیز بودند. دل نورانى و مصفاى آن پارساى پرهیزگار، آیینه روشن و صیقل یافته الهام الهى، و کلام معطر او راهنماى اندیشه و عمل رهجویان و سالکان بود. اینجانب تسلیت صمیمانه خود را به پیشگاه حضرت بقیةاللّه ارواحنا فداه تقدیم مى‌دارم و به حضرات علماى اعلام و مراجع عظام و شاگردان و ارادتمندان و مستفیضان از نَفَس گرم او و بویژه به خاندان مکرّم و آقازادگان ارجمند ایشان تسلیت عرض مى‌کنم و براى خود و دیگر داغداران از خداوند متعال درخواست تسلا و براى روح مطهر آن بزرگوار طلب رحمت و مغفرت مى‌کنم.

والسلام علیه و رحمةاللّه

سیدعلى خامنه‌اى - 27اردیبهشت1388-22جمادى الاول1430

 

بسم‌اللّه الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون

خبر ارتحال عالم ربانى حضرت آیةاللّه آقاى حاج شیخ محمدتقى بهجت قدس‌سره‌الشریف موجب اندوه و تأسف فراوان گردید.

فقدان آن بزرگوار که از اعاظم علماى اعلام و از جایگاه معنوى بالایى برخوردار بودند، ثلمه‌اى بزرگ است.

اینجانب این ضایعه دردناک را به آستان مقدس حضرت ولى‌عصر ارواحنافداه و به حوزه‌هاى علمیه مخصوصا حوزه مقدسه قم و به آقازادگان مکرم و دیگر بستگان محترم آن مرحوم و به عموم مؤمنین تسلیت و تعزیت عرض مى‌نمایم، و از خداوند منان براى آن فقید سعید علو درجات و براى بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسألت دارم. ولاحول ولا قوة الا بالله العلى العظیم

سیدعلى حسینى سیستانى ـ 22جمادى‌الاولى1430

 

اناللَّه و انا الیه راجعون

‌فقدان اسفناک عالم بزرگ ربانى و عارف مخلص الهى حضرت آیةاللّه العظمى بهجت رحمة‌اللَّه‌علیه همه را شدیداً متأثر ساخت.

این مرد بزرگ عمرى را به تربیت شاگردان و تهذیب نفوس ارادتمندان و توجه دادن عموم به ساحت قدس امام زمان عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف گذراند؛ زندگى زاهدانه و عبادات عارفانه و سخنان بیدارگر او در قلوب همه عاشقان مکتب علوى اثر عمیقى داشت. این مصیبت جانکاه را به پیشگاه مقدس امام زمان ارواحنا فداه و علماى دین و تمام حوزه‌هاى علمیه و شیعیان جهان تسلیت عرض مى‌کنم و علو درجات آن مرجع بزرگ، و صبر و اجر فراوان براى همه بازماندگان و مخصوصاً فرزندان برومند آن فقید سعید، مخصوصاً جناب حجةالاسلام آقاى حاج شیخ على بهجت را از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.

ناصر مکارم شیرازى

 

 

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

عروج ملکوتى مرجع عالیقدر شیعه، فقیه اهل بیت عصمت و طهارت، عالم ربانى، حضرت آیة‌اللّه‌العظمى محمد تقى بهجت، مایه تأسف و تأثر شدید گردید. این شخصیت بى‌نظیر عرفان را در پاى درس فقه نشاند و فقه را معطر به عطر عرفان نمود. فقدان شخصیتى که عمر پر برکت خود را صرف علم و اجتهاد در راه مکتب علوى نمود و با بهره‌مندى از فیض ناب علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام در نجف اشرف و قم مقدسه، منشأ برکات و ثمراتى فراوان گردید، که تربیت شاگردانى فاضل و زبده گوشه‌اى از فعالیت‌هاى خالصانه ایشان است، بى‌شک این ضایعه خلائى است که جبران آن به آسانى میسر نخواهد بود که “اذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلمة لایسدّها شىِ”. هم‌چنین تلاش آن فقید سعید در ترویج مشى اخلاقى در بین شاگردان، به یقین ثمرات بى بدیلى را درپى خواهد داشت. ارادت مردم بویژه جوانان به این وجود والا و حضور بى‌پیرایه ایشان در بین مردم، همواره خاطره فراموش‌ناشدنى را در اذهان برجاى گذاشته است. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ارتحال تأثرانگیز آن اسوه فقاهت و مرجعیت را به محضر حضرت بقیة‌اللّه الاعظم ارواحنا له الفداء، رهبر معظم انقلاب اسلامى مدظله‌العالى، مراجع عظام تقلید دامت‌برکاتهم، حوزه‌هاى علمیه، بیت معظم‌له و بخصوص آقازادگان آن مرحوم تسلیت گفته و علو درجات ایشان را از ذات بارى‌تعالى مسألت مى‌نماید.

والسلام علی عبادالله الصالحین

دانلود فایل PDF


پسورد فایل: 313naji